تولد 1سالگی پری کوچولوی مامان

(( ١٦ خرداد ١٣٩١ تولد ١ سالگی عسلی مامان))

عزیزم ١سال از به دنیا آمدنت گذشت وما چه روزهای شیرین وگاها" تلخی

رو باهم گذرونیم و من امیدوارم که بهترین سالهای  عمرت را پش روداشته

باشی

***ای قشنگترین بهانه زندگی   تولدت مبارک***

  دخترم راستش من تازه با این وبلاگ آشنا شدم  عمه فرشته این

قشنگترین هدیه رو به من یاد داد تا بتونم خاطرات تورو توش بنویسم به خاطر همین تو

جشن تولد یک سالگیت اون طور که باید از تموم وسایلهای تولدت وکارهات عکس نگرفتم

که توی وبلاگت بذارم  آخه تو اون روز سرما خورده بودی و خیلی بهونه میگرفتی نمیذاشتی

ازت عکس بگیرم فقط چندتایی ازت عکس گرفتم که اونا رو برات گذاشتم 

دو روز مونده به تولدت بردمت واکسنت و برات زدن فقط خدا خدا میکردم

به خاطر واکسنی که زدی سر تولدت اذیت نشی . واکسنت اذیتت

نکرد در عوض سرما خوردی و خیلی بهونه میگرفتی خلاصه من و بابا علیرضا

واسه دردونمون رفتیم خرید .کیک تولدت و که شکل یه نی نی بود برات

سفارش دادیم بعدشم رفتیم کارت دعوت و وسایل تزیین اتاق و خریدیم

(بادکنک:فشفشه روی کیک: شمع:ریسه واسه هال:دستمال سفره و خلاصه

کلی چیزای دیگه که واسه تولدت احتیاج بود)

کارت دعوت جشن ١ سالگی پری کوچولوی مامان

اینم لباس عسلی ما

قرار شده بود تولدت و خونه ی مامانی ثریا بگیریم یه شب قبل از

تولدت دختر خالت نکیسا اومد کمکم تا اتاق وباهم تزیین کنیم آخه فرداش که روز

تولدت بود من خیلی کار داشتم قرار بود غذاها رو آماده کنم از صبح که بلند  شدم

تا بعد ازظهر فقط داشتم شام و درست میکردم  آخه چند مدل درست کردم

(الویه بودوسوسیس بندری:ماکارونی سالا د:ژله)ولی حیف که یادم رفت از میز غذا

عکس بگیرم فقط فیلمشو داریم ساعت ٦ بود که کم کم مهمونامون اومدن (عمه

فرشته:عمه مریم که به خاطر تولدت از شمال اومده بود تهران:زن عموها

مادرجون:خاله بابا علیرضا:خاله سمیرا:خاله سهیلا:زندایی:همسایه های مامانی

که جمعا"نزدیک ٤٠ نفر بودیم

  دو سه ساعتی زدیم رقصیدیم تا موقع اینکه بابا جون اومدو

کیک و آورد

             اون روز اصلا"حالت خوب نبود به زور این چند تا عکس و ازت گرفتیم

  اسم بچه ها به ترتیب از چپ به راست:(دوستت امیر حسین:محمد مهدی پسر

عموت:محمد طاها پسر عموت:زهرا دختر خالت:فاطمه دختر عمت:دوستت امیر

علی:نازنین دختر خالت)

حالا نوبت کاد وهای تولدته که بیشتر نقدی بودکادوی من و بابا جون هم به دخملیمون یه جفت گوشواره بود

در آخر از همگی به خاطر حضورشون تو جشن تولد دخترم تشکر میکنم