دنیای بازی
(دنیای بازی -بام تهران)
عزیز دل مامان این دو روزه حسابی بهش خوش گذشته و تلافی این چند
وقتی که نرفتیم بیرون و درآورده.
پریروز پنجشنبه صبح بود که زن عمو سحر زنگ زد گفت بعداز ظهر
بریم توچال برف بازی قرار شد من به بابا بگم و خبرشو بهش بدم ولی
از اونجایی که بابا جون دیر میومد قرارمون برای توچال کنسل شد آخه خودت
که میدونی بابا سر کارش دوره واگرم زود راه بیوفته زودتر از ٨ نمیرسه ولی با
این حال بابا ساعت ٥ بعداز ظهر بود که زنگ زد و گفتمن اومدم حاضر باشین میریم
خونه مادرجون و از اونجا با عمو غلامرضا زن عمو و ایمان(پسردایی بابا)میخواییم
بریم بام تهران آخه مثل اینکه عمو با بابا قرار گذاشتن به خاطر اینکه برنامه توچال
کنسل شده بریم بام تهران خلاصه اینکه ساعت ٩ بود رفتیم خونه مادرجون
وساعت ١٠ بود که راه افتادیم تا تو ماشین نشستیم حالت تهوع تو شروع شد
آخه مثل اینکه تو هم ماشین گیر داری تو ماشین حالت بد میشه هی تند تند
میگفتی مامان دارم میارم بالا تازه خودتم به خودت میگفتی خدا نکنه بیارم بالا
از دست کارات از خنده مرده بودیم دیگه بعداز یه خرده خیابون گردی بالاخره
رسیدیم اونجا خیلی هوا سرد بودولی عوضش خیلی قشنگ بود همه جای
تهران دیدنی بود تو که خیلی خوشت اومده بود و مدام اینور اونور میدوییدی
وشیطونی میکردی آخرشم با زور گریه سوار ماشینت کردیم
خلاصه که شب خوبی بود این عکسارم اونجا ازت گرفتیم عزیزم
دیروز جمعه هم با بابا بردیمت دنیای بازی چون خیلی وقت پیش قولشو بهت داده بودم
ولی از اونجایی که شما ماشالله انقدر شیطونی پدرمون و اونجا درآوردی
اینم عکسات
یگانه و بابا سوار ترن