عکسهای دخملی مامان
خانومم اینجا 2ماهت بود که من و تو و بابا جون رفته بودیم شهربازی اونجا یه غرفه بود که از بچه ها عکس میگرفتن منم تورو بردم تا ازت عکس بگیرن با این که 2 ماهت بود ولی عکست خیلی قشنگ شد عزیزم
فدای گل دخترم بشم که هروقت گرسنت میشد پستونک سرخودت میرفت دهنت
قربون دست و پا زدنت برم که میخوای بلند شی بیای دوربین و از مامانی بگیری
-
فدای دخمل کوشولوی خودم بشم که انقدر ناز نگاه میکنه
عزیز مامان تو این عکسا تازه سینه خیز رفتن و یاد گرفته بودی
عسلم چقدر با این لباس قرمزه ناز شدی
-
نازگلم وقتی 6 ماهه بودی نشستن و یاد گرفتی
-
این عکس و همه فکر میکردن بردمت آتلیه ازت گرفتم ولی اینو خودم یه چادر انداختم زیرت ازت گرفتم خودمونیما واقعا"هم مثل عکسای آتلیه ای شده
-
الهی مامان فدای خنده هات بشه که دلمو میبره
-
پرنسس کوچولوی ما دیگه اسم خودش ومیشناسه تا صداش میکنم یگانه برمیگرده مامانی و نگاه میکنه
-
خوشگل خانوم اون بالا مالاها دنبال چی میگردی؟؟؟
-
این رورویک تو خیلی دوست داشتی انقدرم سنگین بود که نمیتونستی راهش ببریقسقلی من بااین که نمیتونستی تکونش بدی ولی همش دست وپا میزدی تابزارمت اون تو...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی